English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (2293 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
import U عمل وارد کردن
imported U عمل وارد کردن
importing U عمل وارد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
importation U عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
queried U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying U زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voicing U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
editor U نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors U نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
job U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
jobs U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
decimal U کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimals U کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
graphics U وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
language U نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
languages U نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
manual U عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
credit U درستون بستانکار وارد کردن
credited U درستون بستانکار وارد کردن
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
credits U درستون بستانکار وارد کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
involving U گیر انداختن وارد کردن
preparation U تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations U تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
feed U روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds U روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feeds U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
post U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post- U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
keyboarding U عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
keyboarding U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
tablet U صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
tablets U صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
roster U وارد صورت کردن
rosters U وارد صورت کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
blemish خسارت وارد کردن
initiation U وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
log U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
logs U وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
enter U وارد یا ثبت کردن
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered U وارد یا ثبت کردن
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters U وارد یا ثبت کردن
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
initiate U وارد کردن
initiate U تازه وارد کردن
initiated U وارد کردن
initiated U تازه وارد کردن
initiates U وارد کردن
initiates U تازه وارد کردن
initiating U وارد کردن
initiating U تازه وارد کردن
type U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
induct U وارد کردن
inducted U وارد کردن
inducting U وارد کردن
inducts U وارد کردن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
inputting U وارد کردن
scoff U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
supplement U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commandeer U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
backhand U باپشت راکت ضربت وارد کردن
Other Matches
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
bring in U وارد کردن
importing U وارد کردن
make an entry U وارد کردن
import U وارد کردن
imported U وارد کردن
reimport U دوباره وارد کردن
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
inflict casualty U خسارت وارد کردن
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
inflict casualty U تلفات وارد کردن بدشمن
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
inputted U عمل وارد کردن اطلاعات
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
to give somebody a blow U به کسی ضربه وارد کردن
take a strain U وارد کردن فشار به طناب
swear in U باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
input U عمل وارد کردن اطلاعات
ingrate U تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
backhands U باپشت راکت ضربت وارد کردن
to sit for an examination U در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
to enrol somebody U کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
to break into something U از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
to e. upon acovnt book U همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
proselyte U عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
responses U صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
response U صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
atm U ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
cracking U وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
journalize U در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
escape character U کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
processor U وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
mode U وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
modes U وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
send in U وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
keypad U مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
new- U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
remote job entry U وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
tractor feed U روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
trojan horse U برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
relevant U وارد
hep U وارد
familiar U وارد در
to make an entry of U وارد
comer U وارد
infare U وارد
intrant U وارد
pertinenet U وارد به
conscious U وارد
arrived U وارد شدن
the post has come U پست وارد شد
newcomers U تازه وارد
arriving U وارد شدن
arrived in paris U وارد شدم
incomer U شخص وارد
newcomer U تازه وارد
inbound U وارد شونده
importer U وارد کننده
knowledgeable U وارد بکار
entrant U وارد شونده
conversant U وارد متبحر
proficient U وارد به فن با لیاقت
arrive U وارد شدن
immigrants U تازه وارد
immigrant U تازه وارد
lic U وارد بودن
entered U وارد شدن
importers U وارد کننده
versant U اشنا وارد
impoter U وارد کننده
intervener U وارد ثالث
enters U وارد شدن
new comer U تازه وارد
inflictable U وارد اوردنی
incoming U وارد شونده
importable U وارد کردنی
carechumen U تازه وارد
enter U وارد شدن
check-ins U وارد شدن
get in U وارد شدن
impotable U وارد کردنی
ingoing U وارد شونده
check in U وارد شدن
entrants U وارد شونده
arrives U وارد شدن
check-in U وارد شدن
new arrived U تازه وارد شده
naturalises U جزوزبانی وارد شدن
naturalize U جزوزبانی وارد شدن
inflicted U ضربت وارد اوردن
circumstantiate U وارد جزئیات شدن
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
put into port U وارد بندر شدن
naturalizes U جزوزبانی وارد شدن
inflict U ضربت وارد اوردن
naturalising U جزوزبانی وارد شدن
seacraft U وارد به رموزدریا نوردی
ward leonard control U کنترل وارد لئونارد
log in U وارد شدن به سیستم
naturalizing U جزوزبانی وارد شدن
log on U وارد شدن به سیستم
tenderfoot U ادم تازه وارد
inflicts U ضربت وارد اوردن
endamage U خسارت وارد اوردن
weather wise U وارد بجریانات روز
to become personal U وارد شخصیات شدن
To go into detailes. U وارد جزئیات شدن
barges U سرزده وارد شدن
inflicting U ضربت وارد اوردن
He entered at that very moment . U درهمان لحظه وارد شد
barge U سرزده وارد شدن
ravaging U خرابی وارد اوردن
to barge in U سر زده وارد شدن
impotable U مجازبرای وارد شدن
to crash in [to a party] U سر زده وارد شدن
leakages U به خزانه وارد نمیشود
To enter politics . U وارد سیاست شدن
barged U سرزده وارد شدن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
muscles U بزور وارد شدن
enter the game U وارد بازی شدن
To barge in on someone. U سر زده وارد شدن
muscle U بزور وارد شدن
ravage U خرابی وارد اوردن
entering group U گروه وارد شونده
central load U نیروی وارد به مرکز
ravaged U خرابی وارد اوردن
ravages U خرابی وارد اوردن
To enter the field . U وارد معرکه شدن
leakage U به خزانه وارد نمیشود
I slipped into the room . U یواشکی وارد اطاق شد
forms U یات مربوطه را وارد میکند
formed U یات مربوطه را وارد میکند
Enter it in the books . U آنرا دردفاتر وارد کنید
form U یات مربوطه را وارد میکند
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
To be in the know . To be in the picture . U وارد بودن ( مطلع وآگاه )
the strain on a rope U فشاریاکششی که بر طنابی وارد اید
modes U یات مربوطه را وارد میکند
the objection will not lie U ان ایراد وارد نخواهد بود
mode U یات مربوطه را وارد میکند
To deliver (strike) a blow U ضربه زدن ( وارد آوردن )
to take toll of any one U تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
incurring U متحمل شدن وارد امدن
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
incurred U متحمل شدن وارد امدن
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
to crash in [to a party] U بدون دعوت وارد شدن
To make a forcible entry into a building. U بزور وارد ساختمانی شدن
to barge in U بدون دعوت وارد شدن
As I entered the house… U هینطور که وارد خانه شدم
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
uncharted U در نقشه یاجدول وارد نشده
incur U متحمل شدن وارد امدن
incurs U متحمل شدن وارد امدن
to enter into an enquiry U وارد باز جویی شدن
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
She entered the room as naked as the day she was born . U لخت وعور وارد اتاق شد
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
To enter the arena . U وارد میدان کسی شدن
expansion team U تیم تازه وارد به لیگ
inductee U کسیکه وارد خدمت شده
in- U توپی که وارد دروازه شده
in U توپی که وارد دروازه شده
to break in U به زور و غیر قانونی وارد شدن
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
sixth man U نخستین بازیگرذخیرهای که وارد میدان میشود
supervene U اتفاقا امدن سرزده وارد شدن
join issue with a person U با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
He is well versed in business . U درامور با زرگانی کاملا" وارد است
iam not in prac tice U چندی است وارد کار نیستم
proselytize U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
intruding U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intrude U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
diffraction loading U منتجه نیروهای وارد بیک شیئی
intrudes U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
proselytising U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
inflict U وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com